- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
در جـان بهجـز جـوانـۀ بـاور نداشتی ای آنکه در شـکـوه، بـرابـر نـداشتی رنگی نمیگـرفت به خود بـاغهـا اگر اینقـدر جـلـوههـای مـعـطـر نـداشـتی آری! تو در مـقـام فـنا نـیز از خودت جـز انـتـظـار فـتـح مـکـرر نـداشـتـی مـشـتـاق یـاریانـد تـو را آسـمـانـیـان بـاور نـمـیکـنـیـم کـه یـاور نـداشـتـی با من بگو کـدام پیـمـبـر کـتاب داشت یا خواند حکمتی و تو از بر نداشتی؟! ای آنکه سر نهـاده جهـانی به پای تو یک بار هم به بالـش پَـر سـر نداشتی طوری گرفت هُرم تو دست عـقیل را انـگـار غـیـر عـدل، بـرادر نـداشـتـی آن شب کـنار سـفـرۀ افـطارِ دخـتـرت جز شوق لحـظـههای مـقـدر نـداشـتی ای زخـمـیِ تـبـار نـمـکنـاشـنـاسهـا غیر از نمک ز سفره چرا برنداشتی؟ ای دل! خجل مباش که ابیات درخوری در مـدح آن حـقـیـقـت بـرتـر نداشـتی تو پی به راز سـورۀ کـوثـر نـبردهای تـو غـیـر چـنـد واژۀ ابــتـر نـداشـتــی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
خوب شد تیغ تو بشکافت سرم را دشمن هم تو بر آرزوی خویش رسیدی، هم من آمـدی دیـر چـرا؟! چـشم بهراهـت بودم از همان شب که تن فاطمهام گشت کفن شادیام بود همان دم که توأم تـیغ زدی عمر من بود سراسر همه اندوه و محـن ریختی خون کسی را به روی خاک زمین که دوا ریخت تو را روزِ مریضی به دهن در همان لحظه که شمشیر تو بالا میرفت نـشِنیدی به جنان فـاطمه میگفت نزن؟! رنگت از بیم پریدهست! چرا میلرزی؟ تا منم زنـده، تو هـسـتی به پـناهـم اِیـمَن میفـرستم به برت سهـم غـذای خود را میکنم بر تو سفارش به حسین و به حسن مسجد و منبر و ویرانه و چاه و صحرا هر کجا بود سـخن بود ز مـظلـومی من مسجد کوفه خموش است چراغش (میثم) کو عـلی تا که کـند بیت خـدا را روشن
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قبل از شهادت
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را زینب بیا و بردار، با گـریه بـسـترم را گـیرم طـبیب امشب زخـم مرا دوا کرد پیش تو میشکـافـم صد زخم دیگرم را حال بـد یـتـیـمان حال مرا عـوض کرد نـگـذاشـتـم بـبـیـنـنـد ایـن دیـدۀ تــرم را گوشم پُر از صدای دشـنام پیـرزن بود خانه به خانه بـردم، این بار محـترم را یک عمر چاه کـوفه، هم نـالۀ عـلی بود بـا فـاطـمـه گـرفـتـم، احـیـای آخـرم را سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند آنها که بد شکـستند، پهلـوی همسرم را زهـرا مـیان بـسـتر، رویش کـبود بوده بگـذار پـای آن غـم، زردی پیـکـرم را او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار چه خوب شد ندیدی بازوی پُـر ورم را طبق روال مادر، روضه فقط حسین است رفـتـم به کـربـلایت، پـایـان مـنـبـرم را از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم گـودال را بـگـویم یـا غـارت حــرم را اصلا ًبیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب در بین کـوفـه تـنـهـا نگـذار دخـترم را
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شبهای قدر
آیت الله است یعنی آیت عظمای ماست جلـوۀ اعـلا برای ربّی الاعـلای ماست سربه زیری کردهایم و سربلندی میکنیم زیردستیم و امیرالمؤمنین بالای ماست دور دنـیـا گـشـتن ما را خلایق دیـدهاند در نجف چرخی زدیم آخر نجف دنیای ماست ما کـنـار چـاههـای آب کـوفـه مـانـدهایم هرکجا جا پای مولا هست آنجا جای ماست والدینی شیعه دارم که نظیرش نیست نیست حضرت زهراست مادر، مرتضی بابای ماست پادشاه کشوری بود و عـبایش کهنه بود این که زهدش هم شده ضرب المثل، آقای ماست آبـروداری مـا بی آبـروهـا پـای اوست تا قیامت نوکری کردن برایش پای ماست قدر ما یعنی علی، تقدیر ما یعنی حسین یاحسین و یا علی ذکرِ شب احیای ماست با دهان روزه از او کربلا را خواستیم شوق یک کرببلا رفتن دراین دلهای ماست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
او را که خـدا آیـنـۀ خـویـشـتـنـش کـرد آورد به دنـیـا و یـل بت شـکـنـش کـرد بر خاک نظر کرد علی، خاکْ طلا شد بر سنگ نظر کرد، عـقـیق یمـنش کرد در معرکه هرکس به مصافِ عـلی آمد مـولا زرهِ جـنـگـی او را کـفـنـش کـرد تا دیـد عـدو روبـرویـش تـیـغ عـلـی را جان زودتر از ضربه فرار از بدنش کرد شد اوج سـرافـکـنـدگـیِ دشـمـن حـیـدر آن کار که با ناقهسواران، حسنـش کرد قـلـب اسدالله فـقـط مخـتـص شـیر است عشقِ به علی، فاطمه را شیرزنش کرد در مکـتب خود حضرت زینب به رقیه مدح علی آموخت و شیرین سخنش کرد جبریل سعادت ز خدا خواست، خدا هم در راه حسین بن عـلی سیـنهزنش کرد گـیـرایـی انـگـور جــنـان را نـپـسـنــدد آن مست که انگور نجف در دهنش کرد از هجـر عـلی کـعـبه عـزادارتـرین شد طوری که فقط جامۀ مشکی به تنش کرد خوش عاقبت آن است که هنگام زیارت مرگ آمد و با شاه نجف هموطنش کرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یک سرو، ولی سرو هزاران چمن است این یک ماه، ولی ماه هزار انجمن است این یک نور، ولی نور همه پنجتن است این یک روح، ولی روح علی در بدن است این زیبا رخ و شورافکن و شیریندهن است این ای ماه خدا چشم تو روشن حسن است این این خلق عظیم است عظیم است عظیم است فرزند کریم است کریم است کریم است گلبـوسۀ احـمد، گـل بـسـتان جـمـالـش قرآن، ورقی از صُحُفِ خُلق و خصالش پیغمبر و زهرا و علی، محو جـمالـش شیری که به او فاطمه داده است، حلالش بـالاتـر از اوهـام هـمـه، اوج کـمـالـش جـاری ز کـف او کـرمِ احـمـد و آلـش این محـشر کـبـراست بیـائـیـد بـبـیـنـید این یـوسـف زهراست بیـائـید بـبـیـنـید خـورشـید، دمـیـده به شـب تـار مـدینه گــردیــده چــراغ دل بـیــدار مـدیــنــه روئــیــده گـل وحـی ز دیــوار مـدیـنـه خـیـل مـلـک آیـنـد بـه دیــدار مـدیــنـه ارواح رســولان شــده زوار مــدیــنـه گـردیـده فـلـک غـرق در انـوار مدیـنه تـابـد به سرِ دست محـمّد، قـمر امشب تـبـریک بگـوئـید! عـلی شد پدر امشب ای صـبـح الـهـی! اثـرت بـاد مـبـارک ای بـحـر نـبـوت! گـهـرت بـاد مبارک ای بـاغ ولایت! ثـمـرت بــاد مـبـارک ای مـاه خــدایـی! اثــرت بـاد مـبـارک ای شمسۀ عصمت! قـمرت باد مبارک مـیـلاد گـرامی پـسـرت بــاد مـبــارک ای حُسن فروشان! حسن آمد حسن آمد بــا آمــدنـش جـان مـحـمـّد بـه تـن آمـد این است که در پاسخ دشنام، دعا کرد این است که از دشمن بیشرم، حیا کرد این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد این است که از خلق، ستم دید و دعا کرد در صبر، همان کار علی شیرخدا کرد در صلح، همان معجزۀ کربوبلا کرد گر جنگ کند، صلح، حرام است حرام است ور صلح کند، حکم قیام است قیام است از صلح حسن، دین خـدا یافت سلامت این صلح، قیامیست به معـنای قیامت با آنکه هـمانـند عـلـی داشـت شـهـامت هر ظـلـم که دید آن خلف پـاک امامت تا حـفـظ شـود دین خـدا کـرد کـرامـت چون کوه برافراشت به هر حادثه قامت با آنکه غریب وطن و غرق مِحن بود پـیـروزتـرین رهـبر تاریخ، حـسن بود او مَحکمۀ مُحکمۀ صبر و رضا داشت با صبر و رضا پرچم توحید بپا داشت در صلح و قیامش به زبان حکم خدا داشت پیوسته ولایت به همه ارض و سما داشت ده سال، امـامـت به امـام شـهـدا داشت در حنجرۀ سوخته این طرفه ندا داشت: مـن کـیـسـتـم؟ احـیـاگـر قـانـون خـدایم بــنــیــادگــر واقــعــۀ کــربو بــلایــم من وارث شمشیر عـلی، رهبر صبرم من ذات خدا را به خـدا مظهـر صبرم من روح شـکـیـبایی در پـیکـر صبـرم من وارث صبـر پـدر و مـادر صـبـرم من صاحب فتح و ظـفـرِ لشکر صبرم من حـیدر شـمـشـیر و پـیـامآور صبرم این صبر، همان صبر خدای ازلی بود تـفـسـیر کلام الله و شـمـشـیر علی بود با آنکه بوَد بـازوی من بـازوی حـیـدر با آنکه مرا دست خـداییست به پیکـر این صبر بوَد سختتر از غزوۀ خـیبر این صبـر بوَد یک اُحد و خـندق دیگر این صـبـر بوَد نـهـضـتِ ثـاراللهِ اکـبـر سوگـنـد به اسلام و به قـرآن و پیـمـبر مـا بــیـم ز بـیــداد مــعــاویّـه نــداریـم حـاشا که عدو را دمی راحت بگـذاریم ما نخـل ولائـیم و شهـادت ثـمر ماست بر جان عـدو هر نفـس ما شرر ماست چون تـیر برآید جگـر ما سـپـر ماست در بحر بلا موج خطر همسفـر ماست پـیـکـار جـمـل نـیـز گـواهِ دگر مـاست هرگز نهراسـیـم، که حـیدر پدر ماست بـازوی عـلی حـیدر خـیـبر شـکـنم من «میثم،» حسنم من حسنم من حسنم من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای عـلـویذات و خـداییصفات صــدرنــشـیـن هــمـۀ کـائـنــات ســیــد ســالار شـبـاب بــهـشـت دسـت قــضـا و قـلـم سـرنـوشت زادهٔ طــوبـی و بـهـشـت بـریـن نــور خـدا در ظـلـمـات زمـیــن عـلـت غـایـیِ هـمـه مـمـکـنــات عــمــر ابــد داده بـه آب حـیـات پـاکتـریـن گـوهـر نـسـل بـشـر از همه خوبان جـهـان خـوبتر جـدّ تـو پـیـغـمـبــر نـوع بــشــر جنّ و ملک بر قدمش سوده سر آیـــنـــهٔ پـــاک کـه نـــور خـــدا تــابــد از ایـن آیـنـه بـر مـاسـوا باب تو سـر سـلـسـلـۀ اولـیـاست چشم پر از نور خدا مرتضاست مــادر تــو دخـت پـیـمـبــر بُـوَد آیــهای از ســورۀ کــوثــر بُــوَد پــردهنــشـیــن حـــرم کــبــریــا فــاطـمـه آن زُهـرهٔ زهـرای مـا عاشق کل، حضرت سلطان عشق خـون خـدا شـاه شـهـیدان عشق با تو ز یک گوهر و یک مادر است ظـلّ خـدایی تـوأَش بر سر است آیـــنـــهٔ ذات مـــحـــمـــد نــمـــا حُـسـن خـدایی، حـسـن مـجـتـبی نام حسن، روی حسن، خو حسن نــور خــدا چــارمـی پــنــج تـن آیـهٔ تـطـهـیـر به شـأن شـمـاست حکم شما اَمرِ «اُولِیالامر» ماست سـیـنهٔ سـیـنـای شما طـور وحی نور شما شاخهای از نـور وحی در رمضان مـاه نشاط و سرور مـاه دعــا، مـاه خــدا، مـاه نـور نـورفـشـان شد ز دو سو آسمان در دو افق تافت دو خورشید جان وحــی خـــدا از افــق ایــــزدی نــور حــسـن از افـق احــمــدی مُشک و گلابی به هم آمیـخـتـند در قــدح اهــل ولا ریــخــتــنــد این رمضان از تو شـرف یافـته نــور تـو بـر جـبـهـهٔ او تــافـتـه نــیــمـۀ مــاه رمـضـان عــزیـز گیسوی مشکین تو شد مشکبیز نـور خـدا تافت در آن روی ماه خاصه از آن چشم به دشت سیاه سرخیِ گل، عکسِ گل روی توست ظلمت شب سایهٔ گیسوی توست روز که خورشید درخشان صبح سر زند از چاک گـریبان صبح ای رخ تو در رمـضـان بـدر ما هر سـر مـوی تو شـب قـدر مـا بعد علی شاخص عـتـرت تویی وارث مـیــراث نـبــوت تــویـی مـصـلـحـت مـلـت اسـلام و دین کـرد تو را گـوشـه ٔعـزلتنشین مـلـت اســلام کـه پــایــنــده بـاد مـشـعـل تـوحـیـد که تـابـنـده باد هـر دو رهــیـن خـدمـات تـوأنـد شــکــرگــذارنــدۀ ذات تـــوأنــد تـا ابـد ای خـســرو والا مــقــام بـر تـو و بر دین مـحـمـد سـلام کِلک «ریاضی» که گهرریز شد زآن نـظـر مـرحـمـتآمـیـز شـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به نـام خـدای کـرمهـا؛ حـسـن نـوشـتـه به روی دل ما حـسن چنان عشق را کرده معنا حسن که مائـیم مجـنون و لیلا حسن نـداریـم مـعـشـوقـی اِلّا حـسـن به وقت سحر، سوختن دیده شد در آن شعلهها بال من دیده شد چه ذکر خوشی در دهن دیده شد در این "یاخدا"، "یاحسن" دیده شد رسـیــدیــم تـا ربـّـنا بـا حـسـن شـعـف با دل شـیـعـه راه آمده چه نـوری ز عـرش اِلٰـه آمـده سـحـرگــاهِ شــامِ سـیــاه آمــده شـب نـیــمـۀ مــاه، مــاه آمــده به خـورشید گویند حالا: حسن چنین ذاتِ حق گُستری دیدهای جمالی به این محشری دیدهای؟! هـمانـنـد او دلـبـری دیـدهای؟! پـسر اینقَـدَر مـادری دیدهای! خلاصه کنم، جانِ زهرا؛ حسن سخا اصل رفتار این طایفه است گداپسزدن عارِ این طایفه است فقیر محل یار این طایفه است نمکپروری کار این طایفه است همه سـفـرهدارند امّا حسن...! همان دم که جود از خیالش گذشت کـرامت ز حد کـمالـش گذشت تهیدست بودن مجالش گذشت سه بار از تمامیِّ مالش گذشت به بازی گرفته کرم را، حسن قـدمهـای آغـازیاش را نـگـاه پر و بال پـروازیاش را نگاه دلِ از خدا راضیاش را نگاه بیا دست و دلبازیاش را نگاه گدا را نشـانده است بالا حسن چنان چهرهاش هیمنه جمع کرد که تکـبـیر از مأذنه جمع کرد دمِ تـیغِ او طنـطـنـه جـمع کرد جمل را خودش یک تنه جمع کرد عجب ضربهشصتی زد آنجا حسن دو خط مدح در وصف دریا بگو کمی از مـرامـش به دنـیا بگو رفـیـق جـذامـی شـدن را بگـو غذا دادنش را به سگها بگـو بـه وللهِ آقـاسـت، آقــا، حــسـن شبی جنگِ عاشقکُشی در گرفت دل ما تـمـایـل به دلـبـر گرفت گدا دید این خانه را، پر گرفت چُنان خصلتش را برادر گرفت؛ علی اکـبرش شد سـراپا حسن مـنـم سـائـل مـجـتـبــای عـلـی فـدای هـمـه بـچـههــای عـلـی نـجــف؛ آرزوی گـدای عــلـی رسیـدی به ایـوانطـلای عـلی بگو یا حـسین و بگـو یا حسن به تو دِین خـود را ادا میکنیم مـیان بـقـیـعات چهها میکـنیم شبات را شبِ کربلا میکنیم ضریـحی برایت بـنا میکـنـیم به زیـبـایی مـشـهـد ما؛ حـسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
میرسـد بـاز به گـوش دل ما این آواز چه نشـسـتید که درهای عـنایت شد باز جاری از طور ولایت شده سرچشمۀ نور چشم دل خیره شد از دیدن این چشمانداز تا که از چرخ چهارم شِنَوَد «روحالله» سخنی روحافزا، زآن دو لب روحنواز گفت «یا محسن» و از وجه «حَسن» پرده گرفت زُهره گردید همآغوش جگـرگـوشۀ ناز به صفای قدمش ماه خدا گشت دو نیم؟ یا نبی آمد و شقّالقمر است این اعجاز؟ مکّه در زمزمۀ آیۀ «فَـاخـلَع نَعـلَیک» وادی قدس شد از جلوۀ خورشیدِ حجاز ای که از طلعت تو صبح سعادت سر زد ای حقیقت که بود تحت شعاع تو مَجاز بـه خــدا آیـنــۀ حُــسـنِ رســولالـلـهـی ای ظـهــور ازلــی، ای ابـدیّـتپــرواز به جمال ملکوتی تو هر کس نِگَریست آفرین خواند بر آن صورت و صورتپرداز جز تو، ای سیّد و سالارِ جوانان بهشت در سراپردۀ عصمت که شود مَحرم راز؟ کَرَمت نامتـناهی بُوَد، ای چـشمۀ فیض تو سراپا همه نازی، دگران دست نیاز از همان روز که شد شاهدِ محراب، علی رهـبری یـافـت به بالای بلـندِ تو طراز هـمۀ سـعی تو آن بـود که کـوتـاه شـود دست نامحرم از این مکتب محرومنواز آه و افـسوس که هـمراه سـپـاه تو نـبود یک وفاپیشه و یک جانبهکف و یک سرباز اُمّت از دایرۀ عـشق تو بیـرون رفـتـند ای وجـود تو به تشریف امامت ممـتاز عـرقِ شرم به پـیـشانیِ سجاده نـشـست چون عدو کرد به تاراج حرم دست دراز مصلحت بود که کارِ تو به صلح انجامد راز هر مصلحـتی را نتوان کرد ابراز ارزش صلح تو را گر نشناسند، چه باک خلق در شیب نشیباند و تو در اوج فراز غربت قـبر تو تصویـرگرِ صبر تو شد ای که هم جان مناجاتی و هم روح نماز تا مگر باز کند عقدۀ دل را به «بقیع» هر گرفتار غـمی، سوی تو میآیـد باز شب که تاریک شود صحن و سرای تو، بُوَد عوض شمع، دل فاطمه در سوز و گداز آرزوی «شفق» این است که گاهی او را به طـواف حـرم پـاک تو بخـشند جواز
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای مــاه آســمــانـی مــاه خـدا حـسـن! خـورشید، مسـتـمـند تو از ابتدا حسن! روز نخست نـقـش جـمال تو را كـشید نـقــاش حُــسـن بـا قــلـم ابـتــدا حـسـن از شـرم آفـتـابِ رُخَـت، خُـفـت آفـتاب در پـشت كـوههـا و پـس ابـرهـا حسن ترسم از این كه عقل، خدا خوانَدَت به جهل از بس كه دیده در تو جمال خدا حسن از كـائـنـات نـغـمـۀ آمـیـن شـود بـلـنـد دست تو تـا بـلـنـد شـود بر دعـا حسن افكـنده گل صحیفۀ حُسنت چو باغ گل از بوسههـای پشت هم مصطفی حسن روح نـبی، روان عـلی، قـلـب فـاطـمه گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسن از صد هزار فیض مسیحا نكوتر است دردی كه با دعـای تو گردد دوا حسن باب تو باب حاجت ارباب حاجت است ای عالمی به كوی تو حاجتروا حسن باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حق برای تو گـویـد ثـنـا حـسن زوّار توست جان و رواقت بهشت دل بـاللَّه بُـوَد مـدیــنـۀ تـو قـلـبهـا حـسـن گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟ ای گوشهای ز خاک تو عرش عُلا حسن روزی كه نیست روز تو باشد كدام روز؟ جایی كه نیست خاک تو باشد كجا؟ حسن صلـح تو كـرد روز مـعـاویه را سـیاه صـبـر تـو داد دین خـدا را بـقـا حـسن از بــامــداد اول خــلـقـت تـو بــودهای بنـیـانگـذار نهـضت كـربو بلا حسن آل نـبـی تـمـام كــریـمانـد و تـو شــدی مشهور در كرامت و لطف و عطا حسن خلقاند میـهـمان و تویی میـزبان خلق مـلک وجـود آمـده مـهـمـانسـرا حسن عـمـری اگر كه بـند ز بـندم جدا كـنند حاشا كه لحظهای ز تو گردم جدا حسن دشمن چو دید خُلق خوشت را به خنده گفت: غیر از تو كیست صاحب خلق خدا؟ حسن سوگند میخورم به خـدا نیست نا امید هر كس كه آوَرَد به تو روی رجا حسن گر قاسمت به عرصۀ محـشر قـدم نهد بهـر نـجـات خـلـق كـنـد اكـتـفـا حـسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خدا به حیدر و زهرا چه گوهری داده به آسـمـانِ ولایت چـه اخـتـری داده به خـانـدانِ رسالـت چه دلـبری داده به کامِ شـیعـه چه قـنـدِ مکرری داده ندا رسـیـده بـیـائـیـد سـائـلان از راه که جلوه کرده به عـالـم کـریم آل الله ملائکه همه مشغولِ طوفِ قامت او کریمها همه مبـهـوت از کـرامتِ او زبانـزد است میان همه شـهـامتِ او جمل نشانۀ خوبی است از قیامتِ او شتر سوارِ جـمل را به خاک میمالد به او امـیـرِ دو عـالـم عجیب میبالد بـرای رفـعِ نـیـازِ هـمه شـتـاب کـنـد به این پسر به خدا فخر، بوتراب کند به نام مادرش او را کسی خطاب کند دعاش را به خـدا زود مستجاب کند به عشق فاطمه مشغولِ ذرهپروری است عجیب این قدمِ نو رسیده مادری است! رسـیـده او کـه پـنـاهِ فـقـیـرهـا بـاشد امـیـدِ آخــرِ جــمـعِ اسـیــرهـا بـاشـد و بـارشی بـه دلِ ما کـویـرها بـاشـد که شــاهراهِ تـمـامِ مـسـیـرهـا بــاشـد به جز درِ کـرمش هیچ دَر نبـاید زد (به سینۀ اَحَدی دستِ رد نخواهد زد) به سر رسید شب ما و میدمد خورشید شبـیـه نـور به شـامِ سـیاه مـا تـابـیـد خدا کند که شود حُب او به دل تشدید کنار اوست که ما میرسیم بر توحید (دلِ رمیدۀ ما را انیس و مونس شد) هزار شکر که حُبَّش نصیبِ (یونس) شد!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
ای مرا دلـبـر و دلـدار! اَجِرنا مِنْ نار آمـده عـبـد خـطـاکـار! اَجِـرنـا مِنْ نار تا که گـردیم سـبکبـال، الهـی الـعـفـو تا که باشـیم سـبکبـار! اَجِرنا مِنْ نار مُـذعـنـاً مـعـتـرفـا آمــدهام! در وا کـن بـدم و میکـنـم اقـرار! اَجِـرنـا مِنْ نار با بـدیها شـدهام طـرد! اغـثـنـا یا رب با گـنـاهـان شدهام خار! اَجِرنا مِنْ نار با کـلافِ دلِ بـیطـاقـت و بیسـامـانـم آمـدم بـر سـر بـازار! اَجـِرنـا مِـنْ نار راه کج گرچه مرا دور ز درگاهت کرد حال برگـشتهام ای یار! اَجِرنا مِنْ نار شد شب سـیـزدهم، یـاد نـجـف افـتـادم به عـلی حـیـدر کـرار! اَجِـرنا مِنْ نار به سحـرهـایِ حـرم اُنس گرفـتم یعنی: به دمِ قـدسـیِ زوار! اَجِــرنـا مِـنْ نـار به همان مـادر مظلـومه و تنهـایی که، مـانـد بـین در و دیـوار! اَجِرنا مِنْ نار به سِرِشکی که روان گشت ز چشمانم با، روضۀ داغـی مسـمار! اَجِـرنا مِنْ نار بـه غــم شــام غــریـبـان ابــاعــبــدالله که حرم گشت شرربار! اَجِرنا مِنْ نار به همان طفل سه ساله که پس از غارت شد وسط شـعـله گـرفـتـار! اَجِـرنا مِنْ نار هر که دعای «مجیر» را در «ایام البیض» ماه رمضان (۱۳ ،۱۴ ،۱۵ ) بخواند، گناهش آمرزیده می شود، هر چند به عدد دانه های باران و برگ های درختان و ریگ های بیابان باشد! و خواندن آن برای شفای بیمار و رفع غم و اندوه سودمند است؛ مفاتیح الجنان
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
برون شد از حد و اندازه، عصیانی که من دارم مَلَک عاجز شد از ثبت گناهانی که من دارم نه با خالق سَر و سِرّی، نه با مخلوق احسانی نمیارزد به کُفری، سُست ایمانی که من دارم چنان این سینه مالامال از آمال و غفلت شد که بوی دوزخ آید از گریبانی که من دارم به شانه نظم دادم، گیرم این زلف پریشان را چه سودی با چنین فکر پریشانی که من دارم؟! چنان آلوده دامانم، ثوابی گر به جا آرم ثواب آلوده میگردد ز دامانی که من دارم ولی "لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ الله" اش صدایم کرد قبولم کرد آخر ربّ رَحمانی که من دارم دو قطره اشکِ بی ارزش ز من دیدی و بخشیدی گران از من خریدی جنس ارزانی که من دارم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شب و فضای حرم هرچه خواستم دارد فقـط حـضورِ تو را ای بهـار کم دارد کجا رسد به تو مکـتـوب گـریه آلـودم که بـاد هم نـبـرد کـاغذی که نم دارد۱ مرا به بزمِ مناجات خویش مهمان کن که با صدای تو لطـفی دگر حرم دارد تویی تو ماهِمبارک که هر سحر رویت هـزار فـیـض بر این ماه محـترم دارد غریب و خسته به درگاهت آمدم رحمی۲ نگـاه کن که به دلی که هزار غم دارد فـقـط میان قـنـوتی به یـاد مـا هم بـاش خـدا به دست تو الطافِ دم به دم دارد سـیـاه نـامـۀ ما را خـدا به کـس ندهی بـده به آنکه فـقـط چـشـم او کـرم دارد مرا هزار امید است و هر هزار تویی۳ اگرچه راهِ وصالِ تو پـیچ و خـم دارد نمیرسد به حضورت کسی مگر آنکه به زیر بار غـمت شـانـههای خم دارد به پیرزن نظری کن به جان مـادرتان هـوای کـربـبـلا اشک مـادرم دارد ... ۱ـ تضمینی از صائب ۲ـ تضمینی از حافظ ۳ـ تضمینی از بهبهانی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
در جمع زنهای پیمبر برترست این زن تنهای تنها مصطفی را همسرست این زن حیدر به شمشیرش نبی را یاوری کرده با ثروت خود ذوالفقاری دیگرست این زن تنها نه زهرا را شفیع حشر میخـوانند چون فاطمه یاریرسان محشرست این زن جاری نمیشد بی حضورش سورۀ کوثر شأن نزول آیـههای کـوثـرست این زن او را بپرس از سورههـای مکی قـرآن تا که بگویند آیهها را از برست این زن خورشید بطحا را غروبی نیست زیرا که بر مصطفی ماهآفرین مهرآورست این زن جز او سرودی روی لبهایش نیاوردهست منظـومـۀ آرامش پیـغـمـبرست این زن
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
نامش برای حلـقـۀ خـاتم نگـین است آن شیـرزن که بانی بنـیان دین است نازل شده «کوثر» میان رحل دستش دامـان او «اُمِّ ابـیـهـا» آفــریـن اسـت «طوبی» میان چـادر او ریشه دارد «ریحانه»اش عرش برینی در زمین است زنهای مکه در خور شأنـش نبودند وقتی که تنها با ملائک همنشین است «السّابقون السّابقون» یعنی کسی که در بین زنهای مسلـمان اولین است آنـکـه بـرای یــاری دسـت پـیــمـبـر مثل علی دست خـدا در آستـین است او کیست؟ غیر از حضرت بانو «خدیجه» تنها زنی که نامش «اُمُّالْمُؤمِنین» است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
بــالاتـر از بـالایـی و بـالانـشـیـنـی هرچند با ما خـاکـیان روی زمـینی شایـسـتۀ وصـف زبـان کـردگـاری نه درخور توصیفهای این چنـینی حُسن تو محض با پیمبر بودنت نیست قبل از مسلمان بودنت هم بهـترینی انـگـشـتـر پـیــروزی دیـن خــدا را تو با بهـای جـان و امـوالت نگـینی طرد تو از سمت قـریشیهای مکـه باعث نشد یک لحظه هم از پا نِشینی نام تو از لبهای پـیـغـمـبر نـیـفـتاد در هر کجا همراه ختم المـرسلـینی «مثل فدک نام تو را هم غصب کردند تو بهـتـرین مصداق اُمُّ المؤمنـینی» این روزهای آخر عـمر خـودت را هر روز با یک غـصۀ تازه قـرینی رخـسارۀ تو رنگ رفـتن را گـرفته احساس تلـخ لحـظـههای واپـسـیـنی در چشمهایت اشک حرف درد دارد انگار از یک قـصّۀ دیگر غـمـیـنی دلـواپـس غـمهـای بـیپـایـان زهـرا بعـد از فـراق رحـمـةٌ لـلـعـالـمـیـنی ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری وقتی که آنجا گفت: یا فـضّه خذینی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم اسیر عـصمت تو آسـیهست، مـریم هم زِ هر دمت همه سر میرود عصارهٔ وحی که با رسول خـدا همسری و هـمدم هم تو کـیـسـتی؟ جـبـل الـنـور خـانهٔ احمد چو نور، روشنی و مثل کوه، محکم هم همین بس است ز شأنت که دخترت زهراست فـدای دخـتـر تو عـالـم اسـت و آدم هم قسم به آب! که تو خاستگاه تـطهـیـری گـواه پـاکی تو کـوثـر است، زمزم هم دمـیـد در برهـوت حـجـاز یـاس از تو بهـشـت میشـود از مـقـدمت جهـنم هم تویی تو سنگ صبـور رسـول آیـنـهها برای درد دلـش مـحـرمی و مرهـم هم تـو لایـق لـقـب اُمّ مـؤمـنـیـن هــسـتــی رکـاب دین نـبـی را نـگـیـن خـاتـم هـم کلید قلب نبی دست توست، با این گنج دگـر نـیـاز نـداری به اسـم اعـظـم هـم فقط نه گرد بیـابان سِتُردی از رخ یار که پاک کردهای از روی مصطفی غم هم برای یـاری دین مال دادی و جان نیز به محـضـر کـرم تو گـداست حـاتم هم به شرح حال رسول و بتول بعد از تو فغان کم است، تأسف کم است، ماتم هم پس از تو فاطمه دیگر غریب ماند غریب فـقـط نه فـاطـمـه، بلکه نـبـی اکـرم هم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
چشم حسودان کور باد و گوش شیطان کر تنها تو اُم الـمـؤمـنـیـنی نزد ما، مـادر بستی دهان هرزۀ یک مشت جاهل را آنها که میگفتند به خَتم الرُسُل: اَبـتَر السـابـقـون السابـقـون تـفـسـیر ایـمانت ای دامـنـت شـأن نـزول سـورۀ کـوثر از مال دنیا هیچ کس مانند تو نگذشت ایمان که باشد بیشتر، دل هست دریاتر! دست کدامین جاعِل تاریخ پـیرت کرد در صورتی که بودهای همسن پیغمبر؟ کُفو علی زهـرا شد و کُـفـو محمد، تو ای جان عـالـم به فـدای مـادر و دختر
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
کسی که قلب او سرشار از نور یقین باشد فـقـط او در کنار رحـمـة للعـالمین باشد چه باک از این که زنهای عرب او را نمیخواهند خدا میخواست با پیغمبر خود همنشین باشد سلام حیدر کرار با زهراست پس حتما سلام او فقط با شخص ختم المرسلین باشد تمام هستیاش را خرج راه مصطفی کرده پس اسلام است مدیونش نه او مدیون دین باشد ز دامان پُر از مهرش به دنیا کوثر آورده و درد بعضی از زنهای پیغمبر همین باشد حسادت کور کرده چشمهاشان را نمیفهمند کسی که مادر زهراست، اُمُّ المومنین باشد "و أین مثلها" یعنی کسی دیگر خدیجه نیست "و أین مثلها" یعنی فقط او دلنشین باشد نگفتم گوشهای از مدحتان را باز شرمندم همان بهتر که پایان غزلها نقطهچین باشد
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـالـق مـرا از اول، کِی آفـریـد بیتـو عـالـم به عـالـم ذر، من را ندیـد بیتو با اولین گـناهم، دستم رهـا شد از بس شیطان مرا به سویش، دائم کشید بیتو یک سال آب و جارو، کردم مگر بیایی یک بار دیگـر آمد، سـال جـدیـد بیتو من خسته از زمستان، چشمم به سال نو بود دیـدی؟ بـهـار آمـد، امـا رسـیـد بـیتـو مردم تمام خوشحال، از دیدن شب عید من که بدم میآید، از روز عـید بیتو ابر بـهـار هر سال، با چـشم تر میآید از چشمهای من هم، باران چکید بیتو پا در رکاب کردم، تا در رهت بمیرم دیـدم نـمیتـوانـم، بـاشـم شـهـیـد بیتو عید است و کعبه دارد، رخت سیاه بر تن میشد مگر بپوشد؟ رخت سفـید بیتو دل بود و عقل بود و، اُمّید بود و شادی این ماند غـرق اندوه، آن نا امید بیتو «یابن الحسن کجایی؟ مُردم از این جدایی» آخـر نـیـامـدی و، قــدّم خـمـیـد بـیتـو
: امتیاز
|